کاسب بی مروت
کاسبهای قدیم، در عینِ حال که پول در میآوردند و کاسبی میکردند، بنای اصلیشون خدمت به خلق بود.. و به اصولِ اخلاقی خیلی اهمّیت میدادند…
به همین خاطر، هر صِنف و هر شغلی، برای خودشون فتوّتنامه یا مرامنامه داشتند..
نانوا، نجّار، خیّاط، قصّاب و…
مثلاً توی فتوّتنامه قصّابها اومده بود که:
حیوان رو جلوی حیوان همنوعش نکشند..
چاقو رو جلوی چشم حیوان تیز نکنند…
قصّاب موقع ذبح، تو چشمِ حیوان نگاه نکنه..
قبل از جان دادنِ کامل، سر حیوان رو جدا نکنند..
قبل از سرد شدن بدن، پوست حیوان را نکنند..
و…
یعنی حتّی قصّاب هم، باید به یکسری حدّ و حدود پایبند باشه… و در حقّ حیوانات هم قساوت نداشته باشه..
در اسلام هم، به رعایت حقّ حیوانات خیلی سفارش شده.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
ما مِن دابَّةٍ طائرٍ و لا غَیرِهِ یُقتَلُ بغَیرِ الحقِّ إلاّ ستُخاصِمُهُ یَومَ القِیامَةِ.
هر حیوانى (پرنده یا غیرِ آن) که به ناحقّ کشته شود، در روز قیامت از قاتلِ خود شکایت خواهد کرد
(کنز العمّال: ح ۳۹۹۶۸، منتخب میزان الحکمة: ۱۷۰)
و همان حضرت فرمود:
لا تَضْرِبوا الدَّوابَّ على وُجوهِها؛ فإنَّها تُسَبِّحُ بحَمْدِ الله.
به صورت حیوانات سیلی نزنید؛ زیرا آنها حمد و تسبیح خدا مىگویند.
(الکافی، الخصال، و میزان الحکمة)
امّا کاسبهای امروز چی؟؟!!
#فتوتِ دیروز کجا، #قساوتِ امروز کجا؟!
وقتی خدای ما بشه پول، و قبلهی ما بشه بازار، حاضریم برای تنظیمِ بازار (بخونید تعظیمِ بازار) میلیونها جوجهی یکروزه رو زندهبهگور کنیم، و ککمون هم نگزه..
بعداً میگیم چرا برکت از زندگیها و سفرههامون رفته..
وقتی اخلاق در کاسبی، محور قرار نگیره، نتیجه میشه همین…
برای سودِ بیشتر، کوتاهترین و سادهترین مسیر رو انتخاب میکنیم..
من سود کنم، بقیه به دَرَک
اصلاً خاصیت نظامِ سرمایهداری همینه:
یه روز برای تنظیمِ بازارِ گندم و ذرّت، گندم و ذرّت رو به دریا میریزه..
یه روز برای تنظیمِ بازارِ مرغ، میلیونها جوجه رو زنده به گور میکنه..
و حتماً فردا روزی برای سودِ بیشتر، جانِ انسانها رو میگیره.. (البته همین الان هم داره میگیره)
خاک بر سرِ این تفکّری که به اسمِ تمدّن، انسان رو به یک «حیوانِ بازاریاب» تبدیل کرده…
کسی چه میدونه؟!
شاید کرونا، دستِ انتقامِ طبیعت باشه، که میخواد این «حیوانِ بازاریاب» رو در قبالِ همهی ظلمهایی که در حقّ سایر جانداران مرتکب شده، ادب کنه…
رمیله گفت:
در زمان امیرالمومنین علیه السلام روزي تب شدیدي داشـتم. روز جمعه آرامشـی درّخود دیـدم و بـا خود گفتم بهترین کار این است که روي خودم مقـداري آب بریزم و پشت سـر امیرالمؤمنین علیه السلام نماز بخوانم. این کار را کردم و به جانب مسجد رفتم. همین که مولی امیرالمؤمنین روي منبر رفت، تبم دوباره برگشت.
وقتی آن جناب نماز را تمام کرد و به جانب خانه رفت، من نیز با ایشان رفتم. فرمود: رمیله! دیـدم در خود پیچیده بودي. عرض کردم: آري، و جریـان را به عرض ایشـان رسانـدم که علاقه داشـتم نمازي پشت سـر شـما بخوانم. فرمود: رمیله! هر مؤمنی که
مریض می شود، مـا نیز به واسـطه بیماري او مریض می شویم، محزون نمی شود مگر اینکه ما نیز از انـدوه او محزون می شویم، و دعایی نمی کنـد مگر اینکه دعای او را آمین می گوییم، و ساکت نمی شود مگر اینکه ما برایش دعا می کنیم.عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! خداونـد مرا فـدایتان کنـد! این براي کسـی است که با شـما در خانه باشد، اما آنها که در اطراف زمین هستند چطور؟ فرمود: رمیله! در شرق و غیر آن، مؤمنی از نظر ما پنهان نیست.