مرد عابد
‼️عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازهاش همه جا پیچیده بود.
?عابد روزی به آبادی دیگری رفت و برای خرید نان به نانوایی مراجعه کرد. چون لباس درستی نپوشیده بود، نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
?مردی که آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت:
این مرد را می شناسی؟
?نانوا گفت:
نه.
?مرد گفت:
فلان عابد بود.
?نانوا گفت:
من از مریدان او هستم.
?سپس به دنبال عابد دوید و گفت:
میخواهم شاگرد شما باشم.
?اما عابد قبول نکرد. نانوا گفت:
اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام میدهم.
?عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت:
سرورم دوزخ یعنی چه؟
?عابد گفت:
دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!
?امام جعفرصادق (عليهالسلام):
«عمل خالص آن عملی است که دوست نداری درباره آن، احدی جز خدای سبحان از تو تعريف و تمجيد کند.»
?وسائل الشیعه، جلد ۱، صفحه ۶۰