اتراف
اتراف» واژه اى است برگرفته از «قرآن کریم»، که برخى از مشتقّات آن در قرآن به کار رفته است از جمله: «مترفین»[1]. اتراف یعنى در ناز و نعمت غرق بودن، تنعّمگرایى، مصرف زدگى، و از شدت برخوردارى سرمست گشتن و سرکش شدن، افراط در برخوردارى از نعمت ها و امکانات و بیخبرى و کامرانی، و مترف یعنى انسان غرق در نعمت بسیار و مصرفگرا و متنعّم (شادخوار)؛ در جوامعی که تبعیض و تفاوت و تنگدستى و محرومیّت وجود دارد، هرکس بیش از حد معمول از امکانات بهره برد و با استفاده از قدرت و ثروت خویش به ریخت و پاش و پرخرجى و رفاه زدگى گراید «مترف» است و این امر از نظر «قرآن کریم» مردود و محکوم است.[2] این ویژگی خطرناک زمینه ساز انواع گناهان فردی و اجتماعی است. امیرالمؤمنین درباره ی خطر اتراف می فرمایند: «…اتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَه[3]» بترسید و برحذر باشید از سرمستی های نعمت!
رفاه طلبی، لذت جویی، خوشگذرانی، کامرانی و تجملگرایی چنان انسان را سرمستت می کند که نه تنها برای مسائل انسانی و اخلاقی ارزشی نمی نهد، بلکه در برابر آنها و مروّجانشان، به مخالفت برمی خیزد. از این رو در همهی دوران ها، مترفان در خط مقدم مخالفان پیامبران الهی بوده اند:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَْفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ وَ قَالُواْ نحَْنُ أَکْثرَُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِی[4]»
ما به سوى هیچ قریه اى بیمرسان نفرستادیم، مگر آنکه عیاش هاى آن قریه گفتند: ما به آنچه شما به تبلیغش مامور شده اید کافریم. و نیز گفتند: ما اموال و اولاد بیشترى داریم، و هرگز عذاب نمى شویم.
علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
«وَ أَمَّا الْأَغْنِیَاءُ مِنْ مُتْرَفَهِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَقالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِین[5]»
و اما تعصب ثروتمندان کامران امت هاى پیشین به دلیل بهره مندى آنها از نعمت فراوان بود، که گفتند: «این ماییم که از مال و اولاد بیشترى بهره مندیم، پس هرگز از عذاب شدگان نباشیم!
ایشان در تحلیل شگفت آوری از رفتارهای معاویه، ریشه ی همه ی خبائث او را در همین صفت می دانند و خطاب به وی می فرمایند:
«فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْکَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ[6]»
همانا تو نازپرورده اى هستى که شیطانت در بند خود کشیده، و به آرزوى خویش رسیده و چون جان و خون در تو جاری گشته.
امیر مؤمنان، علی علیه السلام در کلامی تکان دهنده در توصیف یکی از مترفین مدائن که به تنعم و نازپروردگی رویآورده بود، او را مرتد و بدبخت میداند و می فرماید:
«ای گروه های شیعیان من! سخت مراقب باشید. همانا دنیا شما را به دندان گزیده و همچون گرگ هایش یکیک شما را می درد. این مرکب کوچ است که اکنون نزد سواران خود زانو زده است. به من خبر رسیده که مردی از ساکنان مدائن، پس از مسلمان شدن، از کافران پیروی کرده و جامه ای از خیاطخانه ی مهتر آن شهر برگرفته و بامدادِ خود را به مُشکدان هایش خوشبو کرده و شامگاهش را به عود هندی، معطر نموده و پیرامونش را گل های باغ فرا گرفته که دائم آنها را می بوید و فرش های رومی را بر تخت های خود گسترانیده است. پس از سپری کردن هفتاد سال چه بدبخت شده است! در پیرامون آن پیرمردی است که از فرط پیری بر زمین می خزد و یتیمی است که از تنگحالی و شدت گرسنگی برخود می پیچد، اما او از پسمانده های غذای تلخش به وی نمی دهد. اگر خداوند مرا بر وی مسلط گرداند، همچون گندم در آسیاب می کوبمش و بر وی حد مرتد جاری می کنم و سپس هشتاد تازیانه بر وی می زنم و راه عذر نادانی را بر وی می بندم. آیا موی و پوست و کرک حیوانی نداشت؟! آیا تکه نانی نداشت تا کسی را افطار دهد؟ آیا در تاریکی شب اشکی بر گونه ای نمی غلطید؟ اگر وی مؤمن بود هرآینه آنگاه که مال غیرخود را تباه مینمود حجت بر وی تمام میشد.[7] »
راه های درمان اتراف
خودشناسی
اگر انسان خود را بشناسد و هدف و غایت حیات خویش را بداند، از مستی نعمت برون می آید، و از خواب غفلت بیدار می شود. اگر بداند که آفریده نشده تا همچون دیگر حیوانات در زمین بخورد و بیاشامد و بزاید و بیاساید، و گوهر وجودی خود را چنان که شایسته است دریابد، روی به کامرانی و نازپروردگی نخواهد آورد و به افق های دورتری خواهد نگریست. علی علیه السلام که خود انسان کامل و جوهره ی هستی و غایت خلقت بود، به خوبی این را می دانست، چنانکه در نامه ی خود خطاب به عثمان بن حنیف، هنگامیکه باخبر شد وی بر سر سفره ی اشراف نشسته، فرمود:
«آفریده نشدم که چونان حیوان به آخور بسته اى که او را اندیشه اى جز علف نباشد یا چهارپایان رها شده در چراگاه که تنها کارشان نشخوار باشد، و علف ها بخورند غافل از آن که در پروار کردنشان دامداران با چه انگیزه اند، و (آفریده نشدم) که بىهدف رها شوم و عمر را به پوچى بگذرانم، یا به ریسمان گمراهى گردن بسپارم، یا راه سرگردانى بپیمایم. آیا سزاوار است که چرندگان، فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند، و على نیز [همانند آنان] از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟ چشمش روشن باد که پس از سالیان دراز، چهارپایان رها شده، و گلّه هاى گوسفندان را الگو قرار دهد؟![8] »
هنوز هشدار پیشوای آزادگان در گوش بشریت طنینافکن است، آنجا که از نای دل بانگ برآورد:
«أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَهَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا[9]»
آیا آزادمردى نیست که این تهمانده غذای متعفن مانده در دهان (دنیا) را به اهلش واگذارد؟! همانا بهایى براى جان شما جز بهشت نیست، پس خود را به غیر آن نفروشید.
مبارزه ی با ن