اگر کارد به استخوانت رسیده
✍مرحوم علامه مجلسی نقل میکند:
فردی به نام “ابوالوفای شیرازی” در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد. ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود. شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند .حضرت میفرمایند: اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید، یوسف زهرای اطهر، فرزندم را صدا بزن و بگو:"یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ” “الغَوثَ اَدرِکنی"(مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس)
ابوالوفا میگوید: من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم. یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند. وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟گفتم: “به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان”
? سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند: “اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم…". بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
? بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸
حاکم عادل!!
?روزگاری در یک جایی مردی برای
دزدی از دیوار خانه ای بالا رفت
و خواست از پنجره وارد شود که
پنجره کنده شد و دزد به زمین افتاد
و پایش شکست.
شکایت نزد حاکم عادل برد.
حاکم صاحبخانه را خواست و گفت:
چرا “پنجره” سُست بوده که این بندهٔ
خدا از طلب روزی خود و سهم خود
باز مانَد و صدمه ببینَد!
مرد گفت:
نجار پنجره را سست
ساخته است،
من بیگناهم.
حاکم نجار را خواست و عتاب کرد.
نجار گفت:
من پنجره را محکم ساختم،
بنّا آن را خوب نصب نکرده!
حاکم بنّا را خواست
و علت را جویا شد.
بنّا گفت:
مصالح فروش مصالحِ نامناسب
فروخته است!
حاکم مصالح فروش را خواست.
او که نتوانست دیگری را مقصر نشان
دهد،محکوم شد و حاکم فرمود
دارش بزنند!
وقتی مصالح فروش را پای چوبه دار
بردند،چون قدش کوتاه بود به طنابِ
دار نمیرسید.
موضوع را به حاکم گفتند.
فرمود:
یک نفر که قدش بلند است پیدا کنید
و اعدامش کنید تا موضوع ختم به
خیر شود و صدای کسی در نیاید
مسیر بندگی
ز دست ما نیاید هیچ طاعت
همین ماییم و امّید شفاعت
شفاعت کن دری بگشای بر ما
گر این در بسته گردد وای بر ما
? قال الصادق(ع): «نُمجِّد ربَّنا، و نُصلّی علی نبیِّنا، و نشفَعُ لشیعتِنا فلایردُّنا ربُّنا؛
امام صادق(ع): ما پروردگارمان را تمجید می کنیم و بر پیامبرمان درود و سلام می فرستیم، و برای شیعیانمان شفاعت می کنیم، و خداوند نیز درخواست ما را ردّ نمی کند.»
? منبع:
(بحار الانوار، ج 8 ، ص 41)
?
حرز امام جواد علیه السلام
در بین ادعیه و احراز رسیده از معصومین ، مشهورترین و معروفترین حرز برای دفع بلاهای ارضی و سماوی ؛ حرز امام جواد علیه السلام است.
امام جواد فرمود : خود را به این دعا ،حرز کن که اگر همه اهل زمین علیه تو قیام کنند ،از همه آنها ایمن باشی.
با توجه به متن حرز امام جواد ، می توان از مصادیق دفع بلا ، مواردی را نام برد از جمله : دور شدن نگاه و زبان سوء دشمن ، دفع شرور مردم و سلاطین و شیاطین و جنیان و غولان ، دفع چشم زخم ، دفع سحر و جادو ، حفظ از فریب و دشمنی و حیله ، حفظ از جراحت و فساد و غرق شدن و هلاکت و شکست خوردن، حفظ آبرو ، حفظ از قتل و انتقام و قطع شدن ، حفظ از بیماری و ناخوشی و آزار، حفظ از فقر و گرسنگی و عطش ، حفظ از وسوسه، حفظ از نقصان در دین و معیشت در زندگی و…
در سالیان نه چندان دور ، شهرت حرز امام جواد و همراه داشتن آن در میان شیعیان و ایرانیان چنان متداول و همه گیر بوده که
✅«حرز جواد کسی بودن» و
✅«حرز جواد خود کردن» به معنای پیوسته با او بودن و همیشه کسی را همراه خود کردن ، ضرب المثل شده است به گونه ای که وقتی میخواستند بگویند کسی یا چیزی همیشه همراه فردی هست می گفتند گویا حرز جوادش هست که همیشه همراهش است .
حرز امام جواد را
✅سید بن طاووس در کتاب شریف مهج الدعوات و منهج العبادات ص ۳۹ آورده که مرحوم مجلسی نیز در بحار الانوار، ج ۹۱ ، ص ۳۵۴ حرز مذکور را از ایشان نقل کرده است که روایت فوق روایتی با سند صحیح و معتبر می باشد . لذا خواندن و به همراه داشتن حرز امام جواد علیه السلام خیلی خوب و موثر است و نیز توسط علما سفارش زیادی شده است که به تعدادی از این سفارشات اشاره می کنیم :
?سید بن طاووس : روایت است به برکت این حرز ، مامون در همه ی جنگ های با روم پیروز شد .
?علامه مجلسی : سحر به عوذات ( دعاهای ماثور مثل دعای حرز امام جواد) و آیات و توکل بر خدا دفع میشود .
?علامه سید بحر العلوم : حدیث حرز امام جواد (ع) مشهور است و مؤید جواز گذاشتن دعا در قاب نقره ای است.
?آیت الله سید علی قاضی: یکی از سه توصیه مرحوم قاضی در مورد ختومات : اول : حرز امام جواد عليهالسلام كه بايد به بازو بسته شود و خاصيت آن، (خصوصا براي باطلكردن سحر و طلسم) فقط در صورت بستهشدن به بازوی راست است .
?✅آیت الله بهجت : رای جلوگیری از چشم زخم یا باطل شدن سحر همراه داشتن حرز امام جواد مفید است.
?آیت الله خرازی : یادم می آید که حتی از قبل انقلاب این حرز بین بزرگان معروف و مشهور بود .
?مرحوم آیت الله بهاءالدینی: دیدم که فردی با سنگ بزرگ بر سر فردی زد ولی اتفاقی برای آن فرد نیفتاد زیرا حرز امام جواد همراه او بود.
اتراف
اتراف» واژه اى است برگرفته از «قرآن کریم»، که برخى از مشتقّات آن در قرآن به کار رفته است از جمله: «مترفین»[1]. اتراف یعنى در ناز و نعمت غرق بودن، تنعّمگرایى، مصرف زدگى، و از شدت برخوردارى سرمست گشتن و سرکش شدن، افراط در برخوردارى از نعمت ها و امکانات و بیخبرى و کامرانی، و مترف یعنى انسان غرق در نعمت بسیار و مصرفگرا و متنعّم (شادخوار)؛ در جوامعی که تبعیض و تفاوت و تنگدستى و محرومیّت وجود دارد، هرکس بیش از حد معمول از امکانات بهره برد و با استفاده از قدرت و ثروت خویش به ریخت و پاش و پرخرجى و رفاه زدگى گراید «مترف» است و این امر از نظر «قرآن کریم» مردود و محکوم است.[2] این ویژگی خطرناک زمینه ساز انواع گناهان فردی و اجتماعی است. امیرالمؤمنین درباره ی خطر اتراف می فرمایند: «…اتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَه[3]» بترسید و برحذر باشید از سرمستی های نعمت!
رفاه طلبی، لذت جویی، خوشگذرانی، کامرانی و تجملگرایی چنان انسان را سرمستت می کند که نه تنها برای مسائل انسانی و اخلاقی ارزشی نمی نهد، بلکه در برابر آنها و مروّجانشان، به مخالفت برمی خیزد. از این رو در همهی دوران ها، مترفان در خط مقدم مخالفان پیامبران الهی بوده اند:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُترَْفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَفِرُونَ وَ قَالُواْ نحَْنُ أَکْثرَُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نحَْنُ بِمُعَذَّبِی[4]»
ما به سوى هیچ قریه اى بیمرسان نفرستادیم، مگر آنکه عیاش هاى آن قریه گفتند: ما به آنچه شما به تبلیغش مامور شده اید کافریم. و نیز گفتند: ما اموال و اولاد بیشترى داریم، و هرگز عذاب نمى شویم.
علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
«وَ أَمَّا الْأَغْنِیَاءُ مِنْ مُتْرَفَهِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثَارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ فَقالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِین[5]»
و اما تعصب ثروتمندان کامران امت هاى پیشین به دلیل بهره مندى آنها از نعمت فراوان بود، که گفتند: «این ماییم که از مال و اولاد بیشترى بهره مندیم، پس هرگز از عذاب شدگان نباشیم!
ایشان در تحلیل شگفت آوری از رفتارهای معاویه، ریشه ی همه ی خبائث او را در همین صفت می دانند و خطاب به وی می فرمایند:
«فَإِنَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْکَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ[6]»
همانا تو نازپرورده اى هستى که شیطانت در بند خود کشیده، و به آرزوى خویش رسیده و چون جان و خون در تو جاری گشته.
امیر مؤمنان، علی علیه السلام در کلامی تکان دهنده در توصیف یکی از مترفین مدائن که به تنعم و نازپروردگی رویآورده بود، او را مرتد و بدبخت میداند و می فرماید:
«ای گروه های شیعیان من! سخت مراقب باشید. همانا دنیا شما را به دندان گزیده و همچون گرگ هایش یکیک شما را می درد. این مرکب کوچ است که اکنون نزد سواران خود زانو زده است. به من خبر رسیده که مردی از ساکنان مدائن، پس از مسلمان شدن، از کافران پیروی کرده و جامه ای از خیاطخانه ی مهتر آن شهر برگرفته و بامدادِ خود را به مُشکدان هایش خوشبو کرده و شامگاهش را به عود هندی، معطر نموده و پیرامونش را گل های باغ فرا گرفته که دائم آنها را می بوید و فرش های رومی را بر تخت های خود گسترانیده است. پس از سپری کردن هفتاد سال چه بدبخت شده است! در پیرامون آن پیرمردی است که از فرط پیری بر زمین می خزد و یتیمی است که از تنگحالی و شدت گرسنگی برخود می پیچد، اما او از پسمانده های غذای تلخش به وی نمی دهد. اگر خداوند مرا بر وی مسلط گرداند، همچون گندم در آسیاب می کوبمش و بر وی حد مرتد جاری می کنم و سپس هشتاد تازیانه بر وی می زنم و راه عذر نادانی را بر وی می بندم. آیا موی و پوست و کرک حیوانی نداشت؟! آیا تکه نانی نداشت تا کسی را افطار دهد؟ آیا در تاریکی شب اشکی بر گونه ای نمی غلطید؟ اگر وی مؤمن بود هرآینه آنگاه که مال غیرخود را تباه مینمود حجت بر وی تمام میشد.[7] »
راه های درمان اتراف
خودشناسی
اگر انسان خود را بشناسد و هدف و غایت حیات خویش را بداند، از مستی نعمت برون می آید، و از خواب غفلت بیدار می شود. اگر بداند که آفریده نشده تا همچون دیگر حیوانات در زمین بخورد و بیاشامد و بزاید و بیاساید، و گوهر وجودی خود را چنان که شایسته است دریابد، روی به کامرانی و نازپروردگی نخواهد آورد و به افق های دورتری خواهد نگریست. علی علیه السلام که خود انسان کامل و جوهره ی هستی و غایت خلقت بود، به خوبی این را می دانست، چنانکه در نامه ی خود خطاب به عثمان بن حنیف، هنگامیکه باخبر شد وی بر سر سفره ی اشراف نشسته، فرمود:
«آفریده نشدم که چونان حیوان به آخور بسته اى که او را اندیشه اى جز علف نباشد یا چهارپایان رها شده در چراگاه که تنها کارشان نشخوار باشد، و علف ها بخورند غافل از آن که در پروار کردنشان دامداران با چه انگیزه اند، و (آفریده نشدم) که بىهدف رها شوم و عمر را به پوچى بگذرانم، یا به ریسمان گمراهى گردن بسپارم، یا راه سرگردانى بپیمایم. آیا سزاوار است که چرندگان، فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند، و على نیز [همانند آنان] از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟ چشمش روشن باد که پس از سالیان دراز، چهارپایان رها شده، و گلّه هاى گوسفندان را الگو قرار دهد؟![8] »
هنوز هشدار پیشوای آزادگان در گوش بشریت طنینافکن است، آنجا که از نای دل بانگ برآورد:
«أَلَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَهَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّهَ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا[9]»
آیا آزادمردى نیست که این تهمانده غذای متعفن مانده در دهان (دنیا) را به اهلش واگذارد؟! همانا بهایى براى جان شما جز بهشت نیست، پس خود را به غیر آن نفروشید.
مبارزه ی با ن