مشکل اسرائیل
🔺کشورهای عربستان، عراق، لبنان، سوریه، فلسطین، اردن، ترکیه و… هیچکدوم تا همین ۱۱۰ سال پیش وجود نداشتن. همشون؛ استانها و ایالتهایی از کشور بزرگی به نام امپراطوری عثمانی بودن. (نقشه ۱)
تا اینکه جنگ جهانی اول آغاز شد و نهایتا امپراطوری بزرگ عثمانی در این جنگ شکست خورد و از هم پاشید.
🔺غربیها سر یک میز نشستن، خطکش دستشون گرفتن و روی نقشه، این امپراطوری بزرگ رو به کشورهای کوچیک تقسیم کردن، هر کشوری هم مال یه کدومشون شد.
▫️سوریه و لبنان مال فرانسویها
▫️عراق و فلسطین مال انگلیسیها
🔺از اونجا که بیشترین ثروت دنیا تو همین منطقهی ما یعنی غرب آسیاست، غربیها تصمیم گرفتن جای پای خودشون رو اینجا محکم کنن و یه پایگاه دائمی برای خودشون اینجا بسازن. یه پایگاهی که نگهبان منافع غربیها توی منطقهی ما باشه.
🔺پس با صهیونیستها توافق کردن و هزاران صهیونیست رو از سرتاسر دنیا به فلسطین آوردن.
در فاصلهی بین جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم (به مدت بیست سال) صهیونیستها در فلسطین جاگیر شدن و روز به روز بر جمعیتشون اضافه شد. نهایتا بعد از جنگ جهانی دوم بیانیه دادن و به قول خودشون تشکیل کشور اسراییل رو در سرزمین فلسطین اعلام کردن.
🔺تا امروز دهها هزار فلسطینی شهید و میلیونها فلسطینی از خونه و کشور خودشون اخراج شدن.
🔺صهیونیستها در نظر داشتن از رود نیل تا رود فرات رو تصرف کنن و اسراییل بزرگ رو تشکیل بدن. (در این صورت با ایران همسایه میشدن، نقشه ۲) حتی غیر از فلسطین بخشهایی از سوریه، مصر، اردن و لبنان رو هم اشغال کردن ولی بعد از انقلاب، جمهوری اسلامی جلوی گسترش اسراییل ایستاد و با تجهیز و مسلح کردن فلسطینیها و لبنانیها، صهیوینستهارو عقب نشوند.
🔺حالا مشکل ما با اسراییل چیه؟
از سیصدسال پیش که اروپاییها و غربیها پا به منطقهی ما گذاشتن، حضورشون جز فلاکت و قحطی و کشتار و جنگ و تعرض و غارت و… هیچ نتیجهای نداشته.
میلیونها ایرانی و صدها هزار نفر از مردم کشورهای همسایهی ما فقط به جرم موقعیتِ ارزشمندِ کشورشون و ثروتی که داشتن تا امروز به دست غربیها کشته شدن.
حضور غربیها در منطقهی ما همیشه مساویِ با بحران بوده و این بحران اینجا وقتی تموم میشه که خارجیها از منطقهی ما اخراج بشن.
خارجیها هم وقتی از منطقهی ما اخراج میشن که پایگاهشون اینجا از بین بره؛
رژیم صهیونیستی بزرگترین پایگاه غربیهای جلاد و وحشی در منطقهی ماست.
🔺حالا کاری نداریم که اصلا فلسطین یکی از مقدسترین سرزمینهای اسلامیه و شهر قدس اولین قبلهی مسلمانان هست.
کاری نداریم که شهر قدس مثل مکه و مدینه و نجف و کربلا برای ماها به عنوان مسلمون خیلی اهمیت داره.
👈اگر فقط ایرانی هستیم و ایران برامون مهمه، مسئلهی فلسطین از مهمترین مسائلی هست که کشور ما برای امنیت خودش نیاز داره حل بشه.
اینجا هر حکومت ملی دیگهای به جز جمهوری اسلامی هم سرکار بود، همینقدر بهمسئلهی فلسطین اهمیت میداد. چون موجودیت کشور ما در گرو نابودی رژیم جعلی اسراییل و اخراج غربیها از این منطقه است👌
🔺البته به فضل خدا جمهوری اسلامی امروز تونسته صهیونیستها رو به درون سرزمینهای اشغالی در فلسطین محدود و محاصره کنه و دهها هزار موشکِ نقطهزن، دور تا دور سرزمینهای اشغالی آروم و قرار ندارن تا روز موعود برسه، از خاک سر بکشن و در قلب صهیونیستها فرود بیان. به یاری خدا 💪
روز قدس، بهجای میلیونها کشته و صدها هزار شهید ایرانی و مسلمان که خون پاکشون در این ۳۰۰سال بهدست غربیهای خونخوار برزمین ریخته شد، فریاد «مرگ بر اسراییل» سر خواهم داد✌️
حکایت ملانصرالدین و روزقیامت
🔴حکایت ملانصرالدین و روزقیامت
یکی بود ، یکی نبود . در شبی از شبها ملانصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم . زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش میآیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است ؟
ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از آن جا عبور می کرد . شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد . ساربانی که افسار چند شتر در دستش برد افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت . کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت . اوضاع شیر تو شیر شد . کاروان به هم ریخت . بزرگ کاروان ساربان فراری با با خشم صدا زد و گفت : چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد . کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند . کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند .
ملا فرار کرد و به خانه اش رسید زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود و گفت : ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود . همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند . از آن به بعد ، وقتی بخواهند کسی را از عاقبت ظلم و ستم آگاه کنند ، می گویند اگر قاطر کسی را رم ندهی ، کسی با تو کاری ندارند
📚داستانهای آموزنده
حکایت کوتاه
روزی یکی از پادشاهان به سیر و سیاحت رفت ،تا این که به روستایی رسید ،کمی در آنجا توقف کرد،تا قدری استراحت کند.
پادشاه به همراهان خود گفت :بساط طعام را آماده کنید کمی توقف می کنیم و سپس به راه خود ادامه می دهیم.
پادشاه گفت:آن پیرمرد هم که در حال کار کردن هست را بگویید تا بیاید(و با تعجب با خود زیر لب می گفت:چگونه این شخص با این کهولت سن هنوز سر پاست)
پیر مرد جلو امد و گفت :بله ،با من کاری بود!پادشاه گفت:ببینم تو چند سال از عمرت سپری شده؟
پیر مرد گفت:یکصد و بیست سال ،
پادشاه :و هنوزسر پا هستی و کار می کنی.
پیر مرد:بله.
پادشاه:ما با داشتن وسایل عیش و نوش و استراحت،نصف عمر شما را هم نداریم !!شما دهاتی ها که وسایل عیش و نوش به قدر ما ندارید ،چطور این همه عمر می کنید؟
پیرمرد در جواب پادشاه گفت:هر یک از انسانها سهم مشخصی از اطعام را دارند . هیچکس در این دنیا بیشتر از اندازه خود نمی تواند مصرف کند .شما در عرض چند سال با پر خوری و زیاده روی ،سهم خود را مصرف می کنید .
بنا بر این و قتی که تمام شد ۀدیگر سهمی ندارید و می میرید،ولی ما چون سهم خود را کم کم مصرف می کنیم .بیشتر از شما عمر می کنیم ،قربان!!!
سر آشپختر
🔴 مگر سر اشپختر را آوردهای؟
این اصطلاح در مواردی که کسی متکبر و بیادب به جایی وارد شود و یا در هنگامی که کسی بیمورد عجله داشته باشد و یا در مواقعی که شخصی بخواهد کار کوچکی را بزرگ جلوه دهد در جواب وی استفاده میشود. ضمن اینکه اگر بخواهند کار مهم کسی را کوچک جلوه داده و تحقیر کنند هم به طعنه از این مثل استفاده میکنند.
در “امثال و حکم” به نقل از کتاب “قصصالعلماء” اینگونه آمده که در جنگ بین فتحعلیشاه و روسها، “اشپختر” نامی از سرداران روس بعضی ولایات مرزی را گرفت و در هر شهری خرابی ببار آورد و شاه مضطرب شد.
میرزا محمد اخباری که در تهران بود، به شاه پیغام داد که من چهل روزه سر اشپختر را برایت میآورم مشروط بر اینکه مذهب مجتهدین را منسوخ کنی و مذهب اخباری را جایگزین آن نمایی. شاه در ابتدا پذیرفت.
میرزا محمد چهل روز به اعتکاف نشست و از موم صورتی ساخت و گاهگاه با شمشیر به گردن آن صورت مینواخت. روز چهلم سر اشپختر را برای شاه آوردند. مشاوران سلطان به وی گفتند مذهب اخباری ضعیف است و مردم را نمیتوان از مذهب مجتهدین برگرداند.
ضمنا شاید میرزا محمد بعدها که به قدرت رسید با شما همان کند که با سردار روس کرد. مصلحت آن است که به او پولی داده، عذرخواهی کرده و حکم دهید که به عتبات عالیات رفته و در آنجا ساکن شود، چون وجودش در پایتخت به صلاح نیست. شاه پذیرفته و چنین میکند.
به نقل از جلد چهارم کتاب “تاریخ ادب” نوشته ادوارد براون نقل میکند که شاید کلمه “اشپختر” محرف یا تغییر یافته همان “ایسپکتور” روسی بوده که در زبان ترکهای آذربایجان “ایشیپخدور” (و در زبان ترکی عثمانی “ایشیبوقدر") گفته میشده و کمکم در زبان عوامالناس به اشپختر تغییر شکل داده است.
بنا بر نظر مسیو مینورسکی از دوستان نویسنده اشپختر باید همان سردار “تستسیانوف” از اهالی گرجستان باشد.
در هر حال از آن به بعد این اصطلاح در بین مردم رواج پیدا کرد.
اصطلاحهای دیگری از قبیل “مگر بیژن را از چاه درآوردهای؟” و “مگر کمان رستم را شکستهای؟” و “مگر کمر غول را شکستهای؟” هم به منظور تحقیر کار دیگران رواج داشته و استفاده میشوند.
خواندنی
در بین آلمانی ها قصه ای هست كه این چنین بیان می شود :
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت!
متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یك دزد راه می رود ، مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند پچ پچ می كند،
آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند ، اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد!
زنش آن را جابه جا كرده بود،
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میكند!
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم!