کوزه آدم
🔋🔋🔋هر آدمی درون خود کوزه ای دارد که با عقاید، باورها و دانشی که از محیط اطرافش می گیرد، پر می شود.
⚜ این کوزه اگر روزی پر شود، یاد گرفتن آدمی تمام می شود، نه که نتواند، دیگر نمی خواهد چیز بیشتری یاد بگیرد.
⚜پس تفکر را کنار می گذارد و با تعصب از کوزۀ باورهایش دفاع می کند و حتی برای آن می میرد.
⚜اما آدم غیر متعصب تا لحظۀ مرگ در حال پر کردن کوزه است و صدها بار محتوای آن را تغییر داده است.
⚜اگر ما مدتی است که افکارمان تغییر نکرده، بدانیم که این مدت فکر نکرده ایم، آب هم اگر یکجا بماند، فاسد می شود.
حکایت مرحوم کوه کمری و شیخ ژولیده
✏ حكايت مرحوم كوه كمرى و شيخ ژوليده
مى گويند: مرحوم آية اللّه سيّد حسين كوه كمرى كه از شاگردان صاحب جواهر و شيخ انصارى و مجتهدى مشهور بود و حوزه درس معتبرى داشت هر روز طبق معمول در ساعت معيّن به يكى از مساجد نجف مى رفت و تدريس مى كرد. چنانكه مى دانيم حوزه تدريس خارج فقه و اصول زمينه مرجعيّت است و مرجعيّت براى يك طلبه به معناى اين است كه يك مرتبه از صفر به بى نهايت برسد…
بنابراين طلبه اى كه شانس مرجعيّت دارد مرحله حسّاسى را طى مى كند. مرحوم سيّد حسين كوه كمرى در چنين مرحله اى بود. يك روز از جايى برمى گشت و نيم ساعت بيشتر به وقت درس باقى نمانده بود. فكر كرد در اين وقت كم اگر بخواهد به خانه برود به كارى نمى رسد پس بهتر است به محلّ موعود برود و به انتظار شاگردان بنشيند. رفت، امّا هنوز كسى نيامده بود ولى ديد در گوشه اى از مسجد كه محلّ تدريس بود شيخ ژوليده اى با چند شاگرد نشسته و تدريس مى كند. مرحوم كوه كمرى به سخنان او گوش كرده با كمال تعجّب احساس كرد آن شيخ ژوليده بسيار محقّقانه بحث مى كند.
روز ديگر علاقمند شد زودتر بيايد و به سخنان او گوش كند. آمد و گوش كرد و بر اعتقاد روز پيشش افزوده گشت. اين كار چند روز تكرار شد و براى سيد حسين يقين حاصل شد كه اين شيخ از خودش فاضل تر است و او از درس اين شيخ استفاده مى كند و اگر شاگردان خودش به جاى درس او به درس اين شخص حاضر شوند بهره بيشترى خواهند برد.
اينجا بود كه خود را ميان تسليم و عناد، ايمان و كفر، آخرت و دنيا ديد. روز ديگر شاگردان شيخ آمدند و جمع شدند گفت: امروز مى خواهم مطلب تازه اى به شما بگويم. اين شيخ كه در آن گوشه با چند شاگرد نشسته براى تدريس از من شايسته تر است وخود من هم از او استفاده مى كنم. همه با هم مى رويم به درس او!
و به اين ترتيب سيّد حسين از آنروز در حلقه شاگردان آن شيخ ژوليده كه چشمهايش اندكى تَراخُم داشت و آثار فقر از او ديده مى شد درآمد. اين شيخ ژوليده همان است كه بعدها به نام حضرت آية اللّه العظمى حاج شيخ مرتضى انصارى معروف شد.
شيخ در آن زمان تازه از سفر چند ساله خود به مشهد و اصفهان و كاشان برگشته و از اين سفر توشه فراوانى برگرفته بود مخصوصاً از محضر مرحوم حاج ملاّ هادى نراقى در كاشان.
جالب است بدانيم پس از شيخ انصارى شيعيان تُرك زبان مقلّد مرحوم كوه كمرى شدند!
هرکس بدی می کند در آن لحظه بیمار است
✅روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.
جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت .
و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
سقراط گفت : چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت :
خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .
✔سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده
و از درد به خود می پیچد
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم .
آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .
سقراط پرسید :
به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت .
و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم .
↙سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .
آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟
و آیا کسی که رفتارش نا درست است ، روانش بیمار نیست ؟
👈اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود ؟
بیماری فکری و روان نامش غفلت است.
و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد .
و به او طبیب روح و داروی جان رساند .
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده .
” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است . “