ذخر الحسین
✅آیا میدانید ذخر الحسین کیست؟
?در جنگ صفین بود که امیرالمومنین (ع) نوجوانی سیزده ساله را نقاب بر صورتش زد و زره پوشانید و روانه میدان کرد.
?معاویه، ابوشعتاء که دلاور عرب بود و در شام او را حریف هزار اسب سوار میدانستند به میدان فرستاد ولی او گفت: در شان من نیست که با این دلاوری هایم با او بجنگم پسرم برای او کافیست.
ابوشعتاء 9 پسر خودش را به میدان فرستاد و آن نوجوان همه را به درک واصل کرد. ابوشعتاء برای انتقام خون پسرانش خودش به میدان آمد اما فقط با یک ضربه به هلاکت رسید.
?امیرالمؤمنین(ع) به نوجوان فرمودند بس است پسرم برگرد…
تمام لشگر گفتند یا علی بگذار جنگ را تمام کند اما امیرالمومنین (ع) فرمودند نه او پسرم عباس قمر بنی هاشم است.
?انه ذخر الحسین: او ذخیره برای حسین است.
✨السلام علیک یا ابالفضل العباس✨
?امالى طوسى، ص275، ح526
یا مهدی
✨﷽✨
✅حضور امام مهدی علیهالسلام و امرار معاش آن حضرت در میان مردم چگونه است؟
⬅️درباره معاش آن بزرگوار میتوان گفت: ایشان امام حاضر و زنده است و با بدن جسمانی زندگی میکند و طبیعی است دارای زندگی عادی و مادی مانند سایر انسانها میباشند؛ زیرا بدن مادی، نیازهای مادی متناسب خود را میطلبد و بر این اساس است که خداوند به پیامبرش فرمود: «قل إنما أنا بشر مثلکم؛ بگو: من بشری همچون شما هستم».[۱]
⬅️امام مهدی علیهالسلام نیز چنین است.
درباره حضور آن بزرگوار میان مردم، باید گفت: اینکه حضرت میان مردم حضور دارد، مستند روایات است.
از امام صادق علیهالسلام نقل شده است:
چگونه این امت انکار میکنند که خدای تعالی با حجتش همان کند که با یوسف کرد که برادرانش او را دیدند، ولی نشناختند. او (قائم علیهالسلام) در بازارهایشان راه میرود و بر بساط آنها گام مینهد، اما آنها [هر چند او را میبینند] او را نمیشناسند.[۲]
⬅️همچنین امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید:
سوگند به پرودرگار علی! حجت خدا، میان مردم هست و در راهها [کوچه و بازار] گام برمیدارد، به خانههای آنها سر میزند و در شرق و غرب زمین رفت و آمد میکند. گفتار مردم را میشنود و بر ایشان سلام میکند و میبیند، لکن تا وقت معین و وعده الهی شناخته نمیشود.[۳]
⬅️به ویژه با توجه به اینکه امام زمان رهبر و مقتدای مردم بوده، سرپرستی امور آنان را به عهده دارد؛ ازاینرو، بسیار طبیعی است که میان مردم و دوستان خود برود و ضمن سرکشی، به نیازها و حاجتهایشان رسیدگی کند.
البته باز هم اشاره میکنیم، کیفیت این حضور و نحوه امرار معاش حضرت برای ما روشن نیست.
?۱. کهف: ۱۱۰.
۲. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۱، ص۱۴۲.
۳. الغیبة، نعمانی، ص۱۴۶، ح۳.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
تلنگرانه
حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است .
آدم یادِ کودکی اش می افتد .
یادِ سادگیِ آن روزها
یک سفره ی بی ریا ،
یک جمع صمیمی ،
و یک عالمه اشتیاق و بیتابی
دلم برایِ آدم های نابِ آن روزگار تنگ شده ،
برایِ تمامِ حالِ خوبی که داشتیم !
برایِ هرچیزِ کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد .
آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید !
هیچوقت یادم نمی رود ؛
بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقتِ روزه گرفتن دارم ، موقعِ افطار ، من سیر بودم و جعبه های خرما ، زولبیا و بامیه ، نصفه بود ، هیچ کس به رویم نمی آورد ، همه می گفتند قبول باشد …
و شک ندارم خدا هم با لبخندی پدرانه ، حاضریِ روزه هایم را می زد .
خدا مهربان تر از این حرف هاست ، همین که سرِ سفره ی کرامتش نشستی ، ارادتت را می پذیرد …
اما کاش که در این فرصتِ بینظیر ؛ خوبی هایمان را تمدید می کردیم ، برایِ خدا ، خوردن یا نخوردنِ ما فرقی نمی کند !
عمیق تر نگاه کنیم ! رمضان ؛ تمرینِ انسانیت و بردباری است ، نه تمرینِ گرسنگی ..
دروغ سفید نگویید!!
دروغهای سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند:
1-در جاده با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت رانندگی میکند اما در جمع دوستان میگوید که کمتر از ۱۲۰ کیلومتر در ساعت نمیرود!
2-روزی یک صفحه کتاب میخواند اما در حضور دیگران میگوید اگر کمتر از ده صفحه در روز بخوانم نمیخوابم!
پاول اکمن می گوید:
«من دروغهای سیاه را بخشودنی می دانم …
اما دروغ سفید نابخشودنی است.
این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی می برد».
ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمیدهیم بلکه «خود» را «فریب» میدهیم.
به اندازه ای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد،
دچار تعارض و اضطراب و تنش میشویم.
به همان اندازه وادار میشویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامه های توسعه تواناییهای فردی خویش، جا می مانیم …
داستان کوتاه
✅دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
?خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود… از “خوب” به “بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت