بادآورده را باد می برد
☯️ خسروپرویز عامل انقراض سلسله ساسانی و شکست ایرانیان در زمان یزدگرد سوم در برابر تازیان بود. از شاهان دوستدار زر و قدرت که در دوره سلطنت خود به عقیده تاریخنویسان ده گنج و به قول مشهورتری هفت گنج معروف به «هفت خم خسروی» را جمع آوری کرد. در شاهنامه فردوسی هم به این هفت خم خسروی اشاره شده است.
یکی از این گنجهای هفتگانه خسروپرویز گنج «بادآورده» نام داشت که در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» نوشته کریستین سن و ترجمه رشید یاسمی درباره آن نوشتهاند:
در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد. جنگی که ایرانیها در آن پیروز شدند و قسطنطنیه به سقوط نزدیک شد.
پادشاه روم تصمیم گرفت تا از به خطر افتادن ثروت و جواهرات روم جلوگیری کند. برای اینکه ایرانیها به آن نرسند، هر چه داشتند را در کشتیهای بزرگی قرار دادند تا از راه دریا به اسکندریه منتقل کنند و گنجینه به دست ایرانیها نیفتد. این کار انجام شد اما هنوز چیزی نگذشته بود که باد شدیدی وزید. دریا طوفانی شد و کشتیها نه به سمت اسکندریه که به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیها بود، رفتند.
خسرو پرویز از این اتفاق خوشحال شد و آن گنج را «باد آورده» نام نهاد.
در کتاب «حماسه کویر» دکتر باستانی پاریزی
آمده است که این گنج دوبار از خزانه خسرو پرویز و یکبار هم در سال 628 میلادی بود که «هرقل» تیسفون را غارت کرد که همه مال غارت شده از این گنج باد آورده بود.
قلاب ماهیگیری
✨مردی گرسنه و فقیر از راهی عبور می كرد و با خود می گفت: «خدای من چرا من باید اینگونه گرسنه باشم. من بنده تو هستم و امروز از تو غذایی می خواهم. تو به من دندان داده ای، نان هم باید بدهی.»
همانطور كه با خود در فكر بود به رودخانه ای رسید. او به امواج رودخانه نگاه می كرد و در افكار پر از درد خود غرق بود.
ناگهان از دور برقی به چشمانش زد. خیلی خوشحال شد. فكر كرد كه حتما سكه طلایی است كه خدا برای او فرستاده تا او سیر شود. به سمت نور دوید تا زودتر سكه را بردارد و با آن غذایی بخرد. اما هر چه قدر نزدیك تر می شد ناامیدتر می شد.
وقتی به آن شی فلزی رسید دید كه یك قلاب ماهیگیری است. مرد آن را برداشت. نگاهی به آن كرد ولی نفهمید كه آن شی چیست.
او قلاب را به گوشه ای انداخت و رفت و در افكار پر از یاس و ناكامی خود غوطه ور شد. نمی دانست آن قلاب برای او آنجا گذاشته شده بود تا ماهی بگیرد و خود را سیر كند. خدا به او پاسخ داده بود ولی او آنقدر هوش و ظرفیت نداشت كه آن پاسخ را بشنود.
عارف و پیرمرد
مرد جوانی پدر پیرش مریض شد. او پدرش را که بیماریش شدت گرفته بود در گوشهای از جاده رها کرد و از آن جا دور شد. پیرمرد ساعتها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفسهای آخرش را میکشید…
رهگذران از ترس مسری بودن بیماری پیرمرد و برای فرار از دردسر، بی اعتنا به نالههای او، راه خود را میگرفتند و از کنار او عبور میکردند. عارفی که از آن جاده عبور میکرد، به محض دیدن پیرمرد او را به دوش گرفت تا ببرد و درمانش کند.
رهگذری به طعنه به عارف گفت: “این پیرمرد فقیر است و بیمار؛ مرگش نیز نزدیک است، نه از او سودی به تو میرسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد به وجود میآورد. پسرش هم او را در این جا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چه به او کمک میکنی؟”
عارف گفت: من به او کمک نمیکنم، بلکه به خودم کمک میکنم؛ اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه رو به آسمان برگردانم و از خالق هستی تقاضای هم صحبتی داشته باشم؛ من به خودم کمک میکنم
داستانی از کلیله و دمنه
سگی از کنار شیری رد می شد چون او را خفته دید، طنابی آورد و شیر را محکم به درختی بست. شیر بیدار که شد سعی کرد طناب را باز کند اما نتوانست.
در همان هنگام خری در حال گذر بود، شیر به خر گفت: اگر مرا از این بند برهانی نیمی از جنگل را به تو می دهم. خر ابتدا تردید کرد و بعد طناب را از دور دستان شیر باز کرد.
شیر چون رها شد، خود را از خاک و غبار خوب تکاند، به خر گفت: من به تو نیمی از جنگل را نمیدهم. خر با تعجب گفت: ولی تو قول دادی.
شیر گفت: من به تو تمام جنگل را می دهم زیرا در جنگلی که شیران را سگان به بند کشند و خران برهانند، دیگر ارزش زندگی کردن ندارد
فضیلت بلا
🔆فضیلت بلا
🥀بلا، زینت برای مؤمن و کرامت برای صاحب عقل است، چون مصاحبت با بلا و صبر بر آن و ثبات قدم داشتن در بلا موجب درستی ایمان میگردد.
🥀پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ما گروه انبیاء بیشتر از همهی مردم به بلا دچار هستیم و بعد از ما، اهل ایمان، هرکسی که به خدا و ما شبیهتر است.»
🥀کسی که بلا را بچشد، در تحت سرّ محافظت خدای قرار میگیرد و لذّتی که این شخص میبرد، از لذّتی که بعضی، از نعمتهای ظاهری میبرند، بیشتر است و در فقدان بلا مشتاق آن است. چون در تحت آتش بلا و محنت، انوار نعمتهای باطنی میباشد و تحت نعمتهای ظاهری، آتش بلا و محنت آشکار میگردد.
چهبسا بهوسیلهی بلا، عدّهی زیادی نجات پیدا میکنند و چهبسا بهوسیلهی نعمت، عدّهی زیادی هلاک میشوند. خدا مدح نکرده است، بندهای از بندگان خود را از زمان حضرت آدم تا پیامبر ما صلیالله علیه و آله و سلّم مگر بعد از بلاها و وفاداری که در حق عبودیت کرده است.
پس کرامات خداوند به حقیقت در آخرت، ابتدای آن بلا بوده و نتایج خوشیهای دنیوی در آخرت بلاست.
🥀کسی که از دام بلاها بیرون شد، چراغ مؤمنین، مونس مقرّبین و راهنمای قاصدین الهی میگردد.
🥀در عبدی که از محنت شکایت کند، خیری نیست؛ بااینکه قبلاً در هزاران نعمت و راحتی بوده است. کسی که در بلا حقِ صبر را بهجای نیاورد، حق شکر در وسعت نعمت را به جا نمیآورد و کسی که حق شکر در وسعت نعمت را به جا نیاورد، البته از پایداری و صبر در بلا محروم خواهد بود و کسی که از صبر در بلا و شکر در نعمت محروم شد، ازجمله محرومین خواهد بود.
🥀حضرت ایّوب علیهالسلام در دعایش میفرماید: «خداوندا هفتادسال مرا نعمت دادی، اگر هفتادسال به من بلا بدهی (بندهی صابر توأم).»
🥀وهب بن منبّه گفت: «بلا برای مؤمن همانند پای بند برای حیوانات و زانوبند برای شتران است.»
🥀حضرت علی علیهالسلام فرمود: «صبر برای ایمان همانند سر برای بدن است و سر صبر، بلاست و این را غیر عالمان درک نمیکنند.»
📚مصباح الشریعه، باب 90
⚡️⚡️امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «سه چیز از بزرگترین بلاهاست: نانخور بسیار، چیره شدن بدهی، ادامهی بیماری»
📚غررالحکم، ج 2، ص 170